Thursday, January 12, 2006

زندیگ مرد پارسی

هماره از زندیگان بوده ام
پارسی مردِ تازیانه زخم خورده باستان

تابم نیاوردند
به بندم کشیدند
از دخمه ای به زندانی
از دژی به شکنجه گاهی

به اسارتم بردند
تسخیرشان نشدم
ویرانم کردند
ویرانشان نشدم
به آتشم کشیدند
ایستاده سوختم
خاکستری رهسپار نسیم

و هر بهار به تازه ترین سنبل
... ققنوس را سرودی دوباره آغازیدم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home