سرود آوارگی
روسپیان معصوم بر دار می رقصند
تا تماشاگران زناکار هلهله شوق سردهند
مرد روستایی بر سفره اش فریب می گسترد کودکان گرسنه اش را
مادران با زنبیلهای دروغ به خانه میروند تا دختران آرزویشان را شوروای مرگ بپزند
در شهر من قناریان تنها در قفس خوش می خوانند
در شهر مردمان بی دهان، بوزینگان خنیاگرند
و بعد از این
ایمان تنها سرود آوارگی ست
من خوب می دانم که بارانی نخواهد بارید
این بهار از طراوت من و تو خالیست
...و زمستان سیاه از پس تابستان زرد می آید
مرد روستایی بر سفره اش فریب می گسترد کودکان گرسنه اش را
مادران با زنبیلهای دروغ به خانه میروند تا دختران آرزویشان را شوروای مرگ بپزند
در شهر من قناریان تنها در قفس خوش می خوانند
در شهر مردمان بی دهان، بوزینگان خنیاگرند
و بعد از این
ایمان تنها سرود آوارگی ست
من خوب می دانم که بارانی نخواهد بارید
این بهار از طراوت من و تو خالیست
...و زمستان سیاه از پس تابستان زرد می آید
0 Comments:
Post a Comment
<< Home