خانه و کاشانه برفت
باز بخوان باز بخوان، از لب آن ساز بخوان
تا ز طرب مست شود مرد و زن و پیر و جوان
من لب آن ساز بدم، مستی آواز برفت
مطرب همراز بدم، مطربی و راز برفت
باز بگو باز بگو، شرح دو صد راز بگو
این دل رنجور مرا محرم اسرار بدان
باز بگفتم همه عمر شرح دوصد راز و بلا
این دل رنجور من آن محرم اسرار برفت
تیغ لب لعلوشت بار دگر آب مده
زلف سیه تاب مده، نیست مرا تاب و توان !ا
-
زلف سیه فام مرا تیغ جفا سر ببرید !!!ا
تاب و توان؟ تاب و توان؟ تاب و توان باز برفت
از غم و تنهایی خود شکوه مکن مویه مکن
تا که ز خوناب جگر، سر ندهم اشک روان
کاش که این مویه دل از غم تنهایی بود
روح و روان، جان و جهان، شادی ایام برفت
مهر تویی ماه تویی، اشک لب چاه تویی
ناظر آگاه تویی، آگه پیدا و نهان
مهر کجا؟ ماه کجا؟ ناظر آگاه کجا؟!ا
شهر پر از میرغضب، آگه و آگاه ؟ برفت
چهره چو از آتش می سرخ برافروختهای
دید و نشد در دو جهان، مشعل خورشید عیان
سیلی دیوانه تب، زردی رخ سرخ بكرد
مشعل خورشید فسرد، مستی مستانه برفت
عاشق و دیوانه تویی، هم گل و پروانه تویی
لایق این خانه تویی، عاشق و دیوانه بمان!ا
عاشق و دیوانه بدم، هم گل و پروانه بدم
لایق این خانه بدم، خانه و کاشانه برفت
از می دوشینه بخور، نغمه دیرینه بزن
تا که به معراج رسم، رقصکنان چرخزنان
از می دوشینه نماند، نغمه دیرینه نماند
ساقی سیمینه نماند، شهرت معراج برفت
دست و دلم اين روزها به خوشتر از اين به هم نمي رسد
ايرانمان را بيم ويراني است
پوزشم را بپذير
انديشه آزاد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home