Thursday, March 09, 2006

خانه و کاشانه برفت

باز بخوان باز بخوان، از لب آن ساز بخوان
تا ز طرب مست شود مرد و زن و پیر و جوان

من لب آن ساز بدم، مستی آواز برفت
مطرب همراز بدم، مطربی و راز برفت

باز بگو باز بگو، شرح دو صد راز بگو
این دل رنجور مرا محرم اسرار بدان

باز بگفتم همه عمر شرح دوصد راز و بلا
این دل رنجور من آن محرم اسرار برفت

تیغ لب لعل‌وشت بار دگر آب مده
زلف سیه تاب مده، نیست مرا تاب و توان !ا
-
زلف سیه فام مرا تیغ جفا سر ببرید !!!ا
تاب و توان؟ تاب و توان؟ تاب و توان باز برفت

از غم و تنهایی خود شکوه مکن مویه مکن
تا که ز خوناب جگر، سر ندهم اشک روان

کاش که این مویه دل از غم تنهایی بود
روح و روان، جان و جهان، شادی ایام برفت

مهر تویی ماه تویی، اشک لب چاه تویی
ناظر آگاه تویی، آگه پیدا و نهان

مهر کجا؟ ماه کجا؟ ناظر آگاه کجا؟!ا
شهر پر از میرغضب، آگه و آگاه ؟ برفت

چهره چو از آتش می سرخ برافروخته‌ای
دید و نشد در دو جهان، مشعل خورشید عیان

سیلی دیوانه تب، زردی رخ سرخ بكرد
مشعل خورشید فسرد، مستی مستانه برفت

عاشق و دیوانه تویی، هم گل و پروانه تویی
لایق این خانه تویی، عاشق و دیوانه بمان!ا

عاشق و دیوانه بدم، هم گل و پروانه بدم
لایق این خانه بدم، خانه و کاشانه برفت

از می دوشینه بخور، نغمه دیرینه بزن
تا که به معراج رسم، رقص‌کنان چرخ‌زنان

از می دوشینه نماند، نغمه دیرینه نماند
ساقی سیمینه نماند، شهرت معراج برفت

امير جان
دست و دلم اين روزها به خوشتر از اين به هم نمي رسد
ايرانمان را بيم ويراني است
پوزشم را بپذير

انديشه آزاد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home